سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بهترینْ مردانگی، نگهداشتِ دوستی است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :112
بازدید دیروز :8
کل بازدید :139187
تعداد کل یاداشته ها : 34
103/9/3
10:37 ص

 موضوع: زندگى نامه حضرت آیت الله العظمى بهجت «زید عزه»


 


بسم الله الرحمن الرحیم


الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام على سیدنا محمد و آله الطاهرین.


اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن صلواتک علیه و على آبائه فى هذه الساعة و فى کل ساعة ولیاً و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلاً و عینا حتى تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا.



زندگى اولیاى خدا براى سایر مردم الگویى است که باید آنها را شناخت و سرمشق قرار داد و استفاده کرد. وجود آنها براى تعلیم و تربیت بندگان از نعمت هاى بزرگ خداوند است. یکى از این شخصیت ها در عصر ما وجود مبارک حضرت آیت الله بهجت مدظله العالى است که از جهات زیادى مى تواند براى دیگران الگو و سرمشق باشد.


بنده از سال 1331 که به قم آمدم، با ایشان آشنا شدم. سال 1332 ما در مدرسه حجتیه بودیم و منزل ایشان، جنب مدرسه بود و تقریباً هر روز ایشان را هم در راه و هم در حرم زیارت مى کردیم. چهره روحانى و نورانى ایشان براى هر بیننده اى جاذبه داشت، کیفیت نشست و برخاست و حرکات و سکنات ایشان جلب توجه مى کرد و نشان مى داد که در فضاى معنوى خاصى زندگى مى کنند و توجه ایشان به مطالب، فوق توجه دیگران است.


تقید معظم له به عبادات، سحرخیزى، زیارت حضرت معصومه(علیها السلام) و برنامه هاى عبادى متعددى که هر روز اجرا مى کردند، اولین چیزهایى بود که انسان را متوجه ایشان مى کرد; مخصوصاً کسانى که دوست داشتند براى خودسازى، یک الگوى رفتارى داشته باشند و از او پیروى کنند. آنچه بر این عوامل مى افزود، توجهات خاص و نگاه هاى نافذ ایشان بود که گاهى نسبت به بعضى از افراد مثل چیزى که طرف را به خود جذب مى کند، اثر مى گذاشت. این خصوصیات باعث شد که کنجکاوى ما تحریک شود و ببینیم ایشان کیست و چه ویژگى هایى دارد. از دوستان و آشنایان و کسانى که احتمال مى دادیم با ایشان مأنوس باشند تحقیق کردیم تا معلوم شد که از نظر علمى و معنوى ممتاز هستند. کم کم اجازه گرفتیم که گه گاه به منزل ایشان برویم و از نصایح ایشان استفاده کنیم. خانه اى را که اجاره کرده بودند، ظاهراً دو اتاق بیشتر نداشت و در اتاقى که ما خدمت ایشان مى رسیدیم پرده اى کشیده بودند که پشت آن خانواده ایشان زندگى مى کردند و ما این طرف پرده از عظمت روحى ایشان بهره مند مى شدیم. زندگى ایشان بسیار ساده و دور از هر گونه تکلف و توأم با یک دنیا نورانیت و معنویت بود. کم کم علاقه مند شدیم که خدمت ایشان درسى داشته باشیم و تقاضاى خود را عرض کردیم. ایشان از شاگردان برجسته و فاضل آیت الله بروجردى و از مستشکلان معروف و مبرّز درس ایشان بودند.


اولین چیزى که ما را جذب کرد، جاذبه معنوى و روحانى ایشان بود; ولى به تدریج متوجه شدیم که ایشان از لحاظ علمى و فقاهت نیز در درجه اى بسیار عالى قرار دارند. این بود که سعى کردیم خدمت ایشان درسى داشته باشیم تا هم از معلومات ایشان بهره ببریم و هم بهانه اى باشد که هر روز خدمت ایشان برسیم و از کمالات معنوى و روحانى ایشان بهره مند شویم.


کتاب طهارت را در یکى از حجره هاى مدرسه فیضیه با چند نفر از دوستان خدمت ایشان شروع کردیم. بعد از یک سال در مدرسه فیضیه، یکى دو سال هم در مدرسه خان که مدرسه مرحوم آیت الله بروجردى نامیده مى شد، خدمت ایشان درس داشتیم. بعدها که ضعف مزاج ایشان بیشتر شد، در منزل خدمتشان مى رسیدیم و یک دوره طهارت را خدمت ایشان خواندیم و بعد هم یک دوره مکاسب و خیارات را که تقریباً پانزده سال ادامه پیدا کرد. در این مدت از درس ایشان استفاده هایى مى بردیم که در بسیارى از درس ها کمتر یافت مى شد.


ایشان در بیان مطالب ابتدا مسأله را از روى کتاب مرحوم شیخ انصارى مطرح و بعد هر کجا دیگران، مخصوصاً صاحب جواهر(قدس سره) و در طهارت، مرحوم آقا رضا همدانى و دیگران مطالب برجسته و قابل توجهى داشتند، نقل مى کردند و بعد نظر خاص خود را بیان مى کردند. این شیوه باعث مى شد که آراى اساتید بزرگ در مورد یک موضوع مطرح و در وقت صرفه جویى شود. اساتید دیگر هم شیوه هاى جالبى براى تدریس داشتند که هر مطلبى از هر استادى را جداگانه طرح مى کردند که البته وقت بیشترى گرفته و احیاناً مطالبى تکرار مى شد. نکاتى را که در ضمن تدریس از خود ایشان استفاده مى کردیم چیزهایى بود که ایشان شفاهاً از اساتید دریافت کرده بودند که مطالب بسیار ارزنده، عمیق و داراى دقت هاى کم نظیرى بود.


این شخصیت والامقام در فقه از مرحوم آقا شیخ محمدکاظم شیرازى (شاگرد مرحوم شیخ میرزا محمد تقى شیرازى) استفاده کرده بودند که از اساتید بسیار برجسته نجف اشرف به شمار مى رفتند. در اصول هم از مرحوم آقاى نائینى و بعد بیشتر از مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانى (کمپانى) استفاده کرده بودند; البته هم طول مدت استفاده ایشان از مرحوم اصفهانى و هم استفاده هاى جنبى از ایشان بیشتر بوده است. ایشان از نظر رفتار هم خیلى تحت تأثیر مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانى بودند; چون گاهى مطالبى را از ایشان با اعجاب نقل مى کردند و بعد همان نمونه ها را در رفتار خود ایشان مى دیدیم که پیدا بود این استاد در شکل گرفتن شخصیت معنوى ایشان مؤثر بوده اند. به یاد دارم که مى فرمودند: مرحوم آقا شیخ محمد حسین طورى بود که اگر کسى به فعالیت علمى ایشان توجه مى کرد، تصور مى کرد که شبانه روز کارى جز مطالعه و تحقیق ندارد و اگر کسى از برنامه عبادى ایشان سراغ مى گرفت، گمان مى کرد که جز عبادت به کارى نمى پردازد. در این جا مناسب است به داستانى در مورد تقید ایشان به فعالیت هاى علمى اشاره کنم:


حضرت آیت الله بهجت از مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانى نقل مى کردند که فرموده بودند: من سیزده سال در درس مرحوم آخوند خراسانى صاحب کفایه شرکت کردم. در طول این سیزده سال فقط یک شب موفق نشدم در درس ایشان شرکت کنم و آن شبى بود که به زیارت کاظمین رفته بودم و به موقع نرسیدم. در بین راه که مى آمدم، حدس مى زدم که ایشان در این شب چه مطالبى را بیان خواهند کرد و پیشاپیش آنها را نوشتم و بعد که به نجف آمدم و با دوستان صحبت کردم، دیدم تقریباً همه مطالبى را که ایشان بیان فرموده بودند، پیشاپیش حدس زده و یادداشت کرده بودم و تقریباً نوشته من چیزى از درس ایشان کم نداشت; یعنى با این موقعیت علمى که مى توانستند درس استاد را پیشاپیش بنویسند، ولى مقید بودند که یک جلسه هم درس استاد فوت نشود.


جالب است بدانید که آقا شیخ محمدحسین، حاشیه مکاسب را که از عمیق ترین حاشیه ها بر مکاسب شیخ است و نیز حاشیه کفایه را تا 27 سالگى نوشته اند. افراد عادى اگر بخواهند چنین سیر علمى داشته باشند، شاید تا پنجاه، شصت سالگى هم موفق نشوند. آیت الله بهجت همچنین نقل مى فرمودند که مرحوم آیت الله اصفهانى در کنار این فعالیت هاى علمى، زیارت عاشورا و نماز جعفر از برنامه هاى عادى روزانه ایشان بود و روزهاى پنج شنبه طبق سنتى که بزرگان و علما در نجف روضه هفتگى داشتند و توسلى انجام مىدادند که زمینه اى براى دیدار دوستان و اساتید و شاگردان با هم دیگر باشد، مرحوم آقا شیخ محمد حسین مقید بودند پاى سماور بنشینند و کفش ها را جفت کنند و در عین حال زبان ایشان مرتب در حال حرکت بود و خیلى تند تند چیزى را مى خواندند که ما متوجه نمى شدیم چه ذکرى است که ایشان این قدر مقید است در حال نشستن، برخاستن و... مرتب تکرار کند. یکى از دوستان که با ایشان خیلى مأنوس تر بود (ظاهراً مرحوم آقا شیخ على محمد بروجردى) سؤال کردند: این چه ذکرى است که حتى بین سلام و احوال پرسى آن را ترک نمى کنید؟ ایشان لبخندى زده و بعد از تأملى فرموده بود: خوب است انسان هر روز هزار مرتبه "انا انزلنا" بخواند.


حضرت آیت الله بهجت زیر دست چنین استادانى تربیت شده اند; به همین دلیل مى دیدیم که هم فعالیت هاى علمى را بسیار مقدس مى شمردند و به عنوان یک عبادت بزرگ به مطالعه و درس و بحث اهمیت مى دادند و هم به عباداتى مثل نماز و زیارت و توسلات که مستقیماً جنبه عبادى دارد.


غیر از استفاده هایى از رفتار مرحوم آقا شیخ محمد حسین و سایر اساتید (نظیر مرحوم نائینى، که از ایشان نکات اخلاقى ممتازى نقل مى کردند)، از مرحوم آقا میرزا على قاضى نیز مستقیماً بهره برده و نزد ایشان شاگردى کرده اند. مرحوم قاضى در تربیت افراد در جهات معنوى و عرفانى ممحّض بودند و بزرگانى مثل مرحوم علامه طباطبایى و مرحوم آقا شیخ محمدتقى آملى و مرحوم آیت الله بروجردى و حتى برخى مراجع در جنبه هاى اخلاقى و عرفانى از وجود ایشان بهره برده اند.


البته غیر از این چند بزرگوار، شخصیت هاى دیگرى نیز در زندگى حضرت آیت الله بهجت مهم بوده اند که ایشان گه گاه از آنها نکاتى را نقل مى کردند مثل مرحوم آقا شیخ مرتضى طالقانى و دیگران. خود ایشان نقل مى کردند که کسى در آن زمان درصدد برآمده بود ببیند چه کسانى سحر در حرم امیرالمؤمنین(علیه السلام) در قنوت نماز وتر خود دعاى ابوحمزه مى خوانند که معلوم شده بود بیش از هفتاد نفرند. به هر حال بزرگانى با جهات عبادى و معنوى در آن عصر زیاد بودند و متأسفانه در عصر کنونى این نمونه ها را کمتر مشاهده مى کنیم; البته علم غیب نداریم. شاید کسانى که آن زمان این عبادات را بیشتر در حرم انجام مى دادند، امروزه در خانه این کار را بکنند; ولى به هر حال مى شود با اطمینان گفت که تقید به اعمال عبادى و معنوى سیر نزولى داشته که جاى بسیار تأسف است.


ایشان در اواخر نیز از مرحوم آیت الله بروجردى در فقه استفاده کرده اند. به همین جهت، جامع دقت هاى مرحوم آقا میرزا محمد تقى شیرازى (از راه شاگرد برجسته ایشان آقا شیخ محمد کاظم)، نوآورى مرحوم آقاى نائینى و مرحوم آقا شیخ محمد اصفهانى و تربیت معنوى مرحوم آقاى قاضى هستند. این اساتید باعث شده اند شخصیتى جامع الاطراف به وجود آید که نعمت بسیار بزرگى در عصر ما هستند و جا دارد که از لحظه لحظه عمر ایشان استفاده شود و به ویژه طلاب و کسانى که دنبال امور معنوى هستند، قدرشناس ایشان باشند.


خداى متعال به این استاد بزرگ یک ویژگى شخصى و استعداد ذاتى عطا فرموده که جنبه کسبى ندارد و خدادادى است. ایشان از فتانت و کیاست خاصى برخوردارند که در مسائل فردى، اجتماعى و حتى سیاسى روشن بینى و تیزبینى خاصى دارند، به طورى که انسان تعجب مى کند کسى که در مسایل علمى و عبادى غرق است چگونه این نکات را توجه دارد و درک مى کند. کسانى که دورادور ایشان را در حال عبادت و درس دیده باشند، شاید فکر کنند که نباید در مسایل سیاسى چندان سررشته داشته باشند; اما شاید برایتان جالب باشد که لااقل بزرگ ترین مشوق خود بنده در پرداختن به مسائل سیاسى و اجتماعى، ایشان بودند که به صورت هاى مختلف به دوستان و کسانى که در درس شرکت مى کردند، سفارش مى فرمودند که به این گونه مسایل اهمیت بدهند و اشاره مى کردند که اگر اشخاص غیر مقید به مسایل معنوى به این کارها بپردازند، روزگارى جوّ اجتماع به دست نااهلان خواهد افتاد و جامعه را از مسیر اصلى خارج خواهند کرد. در عین حال که تأکید مى کردند مثلاً درس فقه را بنویسید و در بحث ها دقت کنید یا سفارشات اخلاقى مى کردند، توصیه مى کردند که از مسایل سیاسى و اجتماعى به خصوص در بعد فرهنگى دور نباشیم; حتى گاهى پیغام هاى خاصى به حضرت امام خمینى(قدس سره) درباره همین مسایل سیاسى مى دادند که در یک مورد بنده و یکى دیگر از دوستان، واسطه رساندن این پیام به حضرت امام(قدس سره) بودیم. حضرت امام(قدس سره) هم به ایشان عنایت خاصى داشتند; البته من شخصاً و مستقیماً از ایشان چیزى نشنیده بودم; چون کمتر به خودم اجازه مى دادم مزاحم اساتید بشوم و سؤال کنم و غالباً چیزهایى که به خاطرم مانده یا مشاهده کرده ام یا ابتداً خود اساتید بیان فرموده اند. به هر حال، مرحوم حاج آقا مصطفى از قول امام(قدس سره) نقل مى کردند: از آن جا که حضرت امام(قدس سره) با مرحوم آیت الله بروجردى ارتباط نزدیکى داشتند، مبلغى را براى آقاى بهجت به عنوان کمک به زندگى ساده ایشان گرفته بودند ولى آقاى بهجت قبول نکرده بودند و امام(قدس سره) هم مصلحت نمى دیدند که این وجه را برگردانند و به سختى و اصرار بر این که من از مال خودم به شما مى بخشم و اجازه بدهید که این را برنگردانم، پول را به عنوان هبه از مال شخصى حضرت امام(قدس سره) قبول کرده بودند.


یکى از دوستانى که زیاد خدمت حضرت امام(قدس سره) رفت و آمد مى کردند، جناب آقاى مسعودى، تولیت کنونى آستانه مقدسه هستند. ایشان نقل مى کردند گاهى که گرفتارى خاصى براى امام(قدس سره) پیش مى آمد و یا مریضى سختى داشتند، مرا خدمت آقاى بهجت مى فرستادند و چند مرتبه پیش آمد که خدمت ایشان رفتم و ایشان دستور دادند قربانى کنند و خود من از طرف حضرت امام(قدس سره) مأمور شدم گوسفندى بخرم و طبق دستور آیت الله بهجت قربانى کنم. (دو موردى که یادم مى آید مریضى بود.)


مرحوم آقامصطفى خمینى از پدر بزرگوارشان مرحوم امام اعلى الله مقامه نقل مى کردند که ایشان معتقدند جناب آقاى بهجت داراى مقامات معنوى بسیار ممتازى هستند. از جمله مطالبى که ایشان از پدرشان در مورد آقاى بهجت نقل کردند، این بود که ایشان داراى موت اختیارى هستند; یعنى قدرت دارند که هر وقت بخواهند، روح را از بدن جدا و به اصطلاح خلع کنند و باز مراجعت کنند. این از مقامات بلندى است که بزرگان در مسیر سیر و سلوک عرفانى به آن مى رسند. همین طور مقامات معنوى دیگرى در معارف توحیدى که زبان بنده توانایى بحث در زمینه آنها را ندارد. این مطالب را هم اگر نشنیده بودم لیاقت آن را نداشتم که مطرح کنم. متأسفانه به رغم اینکه سال هاى طولانى خدمت ایشان بودیم، لیاقت این را پیدا نکردیم که عنایتى به ما بفرمایند و چیزى به ما یاد بدهند و دست ما را بگیرند و مثلاً به مقامى برسانند; البته از این که مشمول دعاهاى ایشان بودیم، خداى را شکر مى کنیم; کما اینکه الان هم از ادعیه ایشان بهره مندیم; ولى شخصاً استفاده اى نبردیم. اینها مقاماتى است که بنده و امثال بنده نمى توانیم به درستى تصور کنیم; ولى اولیاى خدا به واقعیت آنها رسیده اند و کسانى که ریگى در کفش نداشته باشند و از مجارى صحیح اطلاع پیدا کرده باشند، منکر این مقامات نمى شوند.


از جمله کسانى که در مورد حضرت آقاى بهجت اعتقاد فوق العاده داشتند، آقا شیخ عباس قوچانى، جانشین آقاى قاضى در مسایل عرفانى و معنوى بودند که در نجف مشرف بودند و فرزند ایشان، حاج آقا محمود، الان نماینده ولى فقیه در ستاد مشترک ارتش هستند. ایشان از پدرشان حاج شیخ عباس نقل مى کردند که وقتى آقاى بهجت خیلى جوان بودند و هنوز سن ایشان به بیست نرسیده بود (آن طور که خاطرم هست تعبیر ایشان این بود که هنوز محاسنشان درست در نیامده بود) به مقاماتى رسیده بودند که من به واسطه ارتباط نزدیک و رفاقت صمیمانه اى که با ایشان داشتم اطلاع یافتم و ایشان از من عهد شرعى گرفتند که تا زنده هستند جایى نقل نکنم (به نظرم همین مسأله موت اختیارى را مطرح مى کردند). وقتى در سن قبل از بیست سالگى به این مقامات رسیده بودند، در سن هشتاد سالگى و پس از صرف عمرى طولانى در سیر و سلوک و استقامت در راه بندگى خدا و انجام وظایف، مى توان حدس زد که باید به چه پایه اى از قرب خدا رسیده باشند.


همین روح پاک و بامعنویت باعث مى شود که هر مؤمن پاک سرشتى که ایشان را مى بیند مجذوب مى شود; مخصوصاً اگر حالات عبادى ایشان را ببیند و موفق شود در نماز ایشان شرکت کند که مایه برکات بسیار زیادى است و از نعمت هاى خدا بر مردم این زمان است که این گونه بندگانى در حضور دیگران عبادات را انجام مى دهند که آنها هم ببینند چنین حالاتى هم وجود دارد و فکر نکنند همه خیالات است; البته اینها قطره اى از دریاى کمالات آنها است که شاید بیش از این مجاز نباشند به دیگران ارائه دهند.


از ویژگى هاى ایشان این است که در اظهار مقامات معنوى بسیار امساک دارند و کتوم هستند. بسیار کم اتفاق مى افتد طورى رفتار کنند و چیزى بگویند که مخاطب متوجه شود و مطمئن شود که امر خارق العاده اى را انجام دادند. به هر حال نزدیکان ایشان در طول ده ها سال زندگى و معاشرت با ایشان گه گاه به نکاتى برخورده اند که نشانه هاى قطعى بر این است که ایشان اطلاعات و قدرت هایى بیش از دیگران در اختیارشان است.


ما در درس، سعى مى کردیم چند دقیقه اى بیشتر مزاحم ایشان بشویم که از مطالب اخلاقى و معنوى استفاده کنیم. ایشان هم معمولاً پیش از درس به اتاق محل درس تشریف مى آوردند و به صورت هاى مختلف و غالباً، بلکه همیشه، به طور غیر مستقیم نصیحت مى کردند. حدیثى مى خواندند یا داستانى تاریخى از کسى نقل مى کردند; ولى مناسبت آن حدیث و داستان تاریخى با رفتار گذشته ما آن چنان بود که گویى رفتار ما را بیان مى کنند یا اگر قصورى و نقصى در رفتار ما بوده، به زبان نقل یک حدیث و ذکر تکه اى تاریخى آن را گوشزد مى کردند. همه دوستان هر کدام به مناسبتى این چنین استنباطى داشتند; یعنى مى گفتند ایشان مطالبى مى گویند که درست مى شود بر زندگى ما و مشکلى که در زندگى داریم، تطبیق کرد و با ذکر این داستان و حدیث مشکل ما را حل مى کنند یا اگر قصور و اشتباهى داشتیم، تذکر مى دهند. این روش ایشان در برخورد با دیگران براى تربیت آنها بود. مشخصاً نمى گفتند این کار را بکنید یا نکنید یا فلان کار را کرده اید; بلکه با ذکر حدیث و داستان، شخص را متوجه نقص کارش مى کردند و مقید مى کردند که خود را اصلاح کند.


مسأله دیگر تشرف ایشان به حرم حضرت معصومه(علیها السلام)است. بیش از 40 سال است که ایشان را مى شناسم. برنامه ایشان این بوده که هر روز صبح به حرم مى روند. حدود چهل سال قبل یک برنامه روزانه داشتند که هر روز به حرم مشرف مى شدند تا اوایل آفتاب و هر روز نماز جعفر و عباداتى دیگر در حرم حضرت معصومه(علیها السلام) انجام مى دادند. عصرها هم برنامه ایشان این بود که پیش از غروب مى آمدند طرف هاى خیابان صفائیه و قدم مى زدند. آن وقت ها این ساختمان ها و پارک و... نبود. از نزدیک پل صفائیه به بعد، زمین مزروعى بود. مقدار زیادى از زمین هاى مزروعى مى گذشتیم تا به پل راه آهنى که به کاشان مى رود، مى رسیدیم و همه اینها زمین مزروعى بود. نزدیک غروب تا این جا پیاده مى آمدند و بعد در این زمین ها نماز مغربشان را مى خواندند. بعضى از دوستان (یکى، دو نفر) که علاقه مند بودند خدمت ایشان برسند با ایشان نماز مى خواندند و با این که در بیابان بود، حالت عجیبى در نمازشان داشتند. یکى از دوستان نقل مى کرد که یک شب قبل از نماز، ایشان فرمودند: اگر سلاطین عالم مى دانستند که انسان ممکن است در حال عبادت چه لذت هایى ببرد هیچ گاه دنبال این مسایل مادّى نمى رفتند.


مدت ها گذشت تا منزل کوچکى (همین جایى که الان سکونت دارند) براى ایشان تهیه شد. قبلاً ایشان طرف محله عربستان قم، پشت بازار، در منزل اجاره اى ساکن بودند. در حدود سى و چند سال پیش منزل کوچکى خریدارى کردند که دقیقاً نمى دانم از محل املاک و ارث پدرى ایشان بود یا کسى براى ایشان خریده بود. این جا چون نزدیک تر بودند بیشتر دوستان براى نماز، در منزل خدمت ایشان مى رسیدند. بعد ایشان را دعوت کردند براى مسجد فاطمیه و آن جا محل اجتماع کسانى بود که علاقه مند بودند از نماز ایشان استفاده کنند. از آن زمان تاکنون بیش از سى سال است که در مسجد فاطمیه سه وقت نماز را برگزار مى کنند و بعداً درسشان را نیز به مسجد منتقل کردند. در حال حاضر دید و بازدید و مراسم سوگوارى در همان مسجد صورت مى گیرد; چون خانه ایشان ظرفیت زیادى ندارد. دو سه اتاق کوچک با همان گلیم هاى قدیمى که از چهل، پنجاه سال قبل داشتند، همان است. بعد از مرجعیت، منزل ایشان هیچ تغییرى نکرده است و جاى پذیرایى و ملاقات از بازدید کنندگان ندارند; به همین جهت است که در اعیاد هم کسانى که بخواهند ایشان را زیارت کنند در همان مسجد فاطمیه خدمت ایشان مى رسند. اصولاً قبول مرجعیت از سوى ایشان به نظر من یکى از کرامات ایشان است; یعنى شرایط زندگى ایشان در سن هشتاد سالگى به هیچ وجه ایجاب نمى کرد که ایشان زیر بار چنین مسؤولیتى برود و کسانى که ایشان را مى شناختند، هیچ وقت حدس نمى زدند که ممکن است ایشان حاضر شوند پرچم مرجعیت را به دوش بکشند و مسؤولیت آن را قبول کنند. بدون شک جز احساس وظیفه متعینى چیز دیگرى باعث نشد که این مسؤولیت را بپذیرند و باید گفت که رفتار ایشان در این زمان با این وارستگى و پارسایى، حجت را بر دیگران تمام مى کند که مى شود مرجع بود و با همان سادگى زندگى کرد; بدون این که تغییرى در لباس، خوراک، مسکن و شرایط زندگى پیش آید.


کسانى که با ایشان معاشرت داشتند، گه گاه کرامات و امور خارق العاده اى از ایشان مشاهده مى کردند; هر چند ایشان همیشه سعى مى کردند طورى رفتار کنند که معلوم نشود امر خارق العاده اى است. یکى از این قضایا مربوط مى شود به ایامى که حضرت امام(قدس سره) در تبعید به سر مى بردند. آن موقع بسیارى از فضلا و علاقه مندان به حضرت امام(قدس سره)مورد آزار و اذیت دستگاه قرار داشتند. به بهانه هاى مختلف آنها را جلب مى کردند و به محض این که کلمه اى از آنها ظاهر مى شد، از منبر منع مى کردند و مدت ها تبعید و زندان برایشان در نظر مى گرفتند. یادم مى آید در مدرسه منتظریه که مرحوم آقاى قدوسى آن جا را اداره و جناب آقاى جنتى در آن جا تدریس مى کردند و بنده هم خدمتشان بودم، آقاى جنتى تحت تعقیب بودند. ایشان را گرفتند و طبق قراین این نگرانى وجود داشت که ممکن است ایشان را خیلى اذیت کنند. همه ما خیلى نگران بودیم که اگر آنها اطلاعاتى از بعضى مسایل داشته باشند، ممکن است خیلى ایشان را اذیت کنند. من آمدم خدمت حضرت آقاى بهجت و گفتم که جریان این است و ما خیلى نگران هستیم. ایشان تأملى کردند و فرمودند ان شاءالله خبر آزادى ایشان را براى من بیاورید; که این فرمایش ایشان اشاره اى به این بود آقاى جنتى به زودى آزاد مى شوند و مشکلى نخواهد بود. البته این حرف را ممکن است هر کسى بگوید; ولى موقعیت طورى بود که مژده اى براى ما بود و مطمئن بودیم که ایشان چیزى مى دانند و مشکلى براى آقاى جنتى پیش نمى آید. دلیل ما از این برداشت این بود که در مواردى براى اشخاص دیگر مى گفتیم دعا کنید و ایشان چیزى نمى گفتند و بعد هم مى دیدیم این اشخاص به زودى آزاد نمى شوند.


نوشته شده توسط : مرتضی فروتن تنها

نظرات دیگران [ < lang=js>document.write(CommAr[CC++]);
1 نظر]