سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حسادت و تملّق روا نیست، جز در جستجوی دانش . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :37
بازدید دیروز :8
کل بازدید :139112
تعداد کل یاداشته ها : 34
103/9/3
6:8 ص

 

آیه‌ی میثاق

در درس پیش بیان شد که، دست‌کم، دو آیه در قرآن کریم به شناخت شهودی و علم حضوری نسبت به خدای متعال اشارت دارند. نخست آیه‌ی 30 از سوره‌ی روم، که بحث آن گذشت. دوم، آیه 172 از سوره‌ی اعراف که اینک به آن می‌پردازیم. در این آیه آمده است:

"وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ * أَوْ تَقُولُواْ إِنَّمَا أَشْرَکَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَکُنَّا ذُرِّیَّةً مِّن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ؛ هنگامی که پروردگارت از پُشت آدمی‌زادگان فرزندانشان را برآورد و ایشان را بر خودشان شاهد قرار داد که آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری، شهادت دادیم. (و خدا این کار را انجام داد) تا روز قیامت نگویید که ما از این مطلب غافل بودیم، یا نگویید که پدران ما قبلاً شرک ورزیدند و ما نسلی بودیم از پَسِ ایشان (و دنباله‌رو آنان) پس آیا ما را به خاطر کارهای باطل‌گرایان تباه می‌سازی؟"

این آیه از آیات مشکل قرآن از نظر تفسیر است و از جهات متعدّد جای بحث گسترده دارد، ولی پرداختن به همه‌ی آنها ما را از هدفی که در اینجا داریم دور می‌کند. آیه به روشنی دلالت می‌کند که خدا با فرد فرد انسانها یک رویارویی داشته و به آنها گفته است آیا من خدای شما نیستم؟ و آنها گفته‌اند: آری، تویی خدای ما؛ و این رویارویی با تک‌تک انسانها موجب این شده است که عذری برای مشرک‌ها وجود نداشته باشد که بتوانند بگویند ما اساساً از توحید و یگانه‌پرستی غافل بودیم و دنباله‌روی از پدران موجب شد که ما مشرک بشویم، گناه به گردن پدران ماست و ما مسؤول نیستیم. در اینکه مفاد آیه می‌خواهد چنین مطلبی را افاده بفرماید شکّی نیست. ابهام در این است که ما خودمان چنین چیزی سراغ نداریم که با خدا رویاروی شده باشیم و خدا به ما فرموده باشد که آیا من پروردگار شما نیستم و ما بگوییم: آری. چون چنین چیزی را یاد و سراغ نداریم مشکل است مفاد چنین آیه‌ای را بپذیریم وگرنه در اینکه آیه چنین مطلبی را افاده می‌کند جای شکّی نیست. البته در اینجا سؤال‌هایی هست: در چه عالمی؟ در چه شرایطی واقع شده؟ آیا دسته جمعی بوده یا تک‌تک؟ و سؤالاتی از این قبیل. اما در اصل این مطلب ابهامی وجود ندارد. آیا این مطلب پذیرفتنی است که بدون استثنا، هر انسانی، با خدا مواجه شده و چنین مکالمه‌ای بین او و خدا تحقق یافته است؟ هر معنایی برای این مکالمه و مواجهه تصور شود به هرحال، این سخنی غایبانه و از پشت پرده نیست که یک کسی یک صدایی از یک جایی بلند کند و بپرسد آیا من فلانی نیستم؟ شما هم بگویید: آری فلانی هستی. این ارزشی ندارد، بلکه باید به گونه‌ای خطاناپذیر باشد، وگرنه عذر برای شما باقی می‌ماند. مثلاً اگر شیطان فریاد بزند که من خدای شما نیستم؟ و یک کسی خیال کند که این سخن خداست و بگوید چرا؛ این قابل خطاست؛ یعنی صرف اینکه صدایی به گوش برسد دلیلی نمی‌تواند بود که گوینده فلان کس است؛ موقعی این مکالمه قطع عذر می‌کند و دیگر جایی برای اشتباه در تطبیق باقی نمی‌گذارد که شما طرف را ببینید و بشناسید. پس مدعای آیه این است که مکالمه‌ای بین خدا و انسان تحقق یافته که عذری برای خطای در تطبیق باقی نگذاشته است. هرگونه عذری انسان در قیامت به پیشگاه خدا بیاورد که من به این علت تو را نشناختم و تو را نپرستیدم این عذر مقبول نیست. این مدعای آیه است که هر انسانی، یک رویارویی با خدا دارد که بر اساس آن رویارویی می‌توان گفت خدا می‌گوید آیا من پروردگار تو نیستم؟ او هم می‌گوید: آری.

آیه میثاق ـ شناخت حضوری

آنچه به روشنی از این آیه‌ی شریف به دست می‌آید این است که هر فرد انسان، نوعی شناخت به خدای یگانه پیدا کرده است که می‌توان از کیفیّت حصول آن به این صورت تعبیر کرد که خدا به آنان فرمود: "أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ". و آنها پاسخ دادند "بَلَى شَهِدْنَا". و این گفتگو به گونه‌ای واقع شده است که جای عذر و ادّعای خطا در تطبیق را باقی نگذاشته است و از این رو، چنانکه اشاره کردیم در روز قیامت هیچ انسانی نمی‌تواند بگوید که با ربوبیّت الهی آشنا نبوده است، و یا نمی‌تواند پیروی از پدران و پیشینیان را بهانه‌ی شرک و کجروی قرار دهد.

به نظر می‌رسد که چنین مکالمه‌ی حضوری و عذربراندازی که خطای در تطبیق را هم نفی می‌کند، جز با علم حضوری و شهود قلبی حاصل نمی‌شود و مؤیّد آن، روایات بسیاری است که مشتمل بر تعبیرات "رؤیت" و "معاینه" می‌باشد.

روایات متعددی که از نظر مضمون همه متشابه و از نظر سند هم معتبر هستند، و در کتب معتبر از جمله در اصول کافی، تفسیر علی بن ابراهیم، تفسیر برهان، تفسیر نورالثقلین و کتابهای دیگر، نقل شده است.

امام باقر (ع) در روایتی که در کافی در ذیل آیه‌ی فطرت نقل شده می‌فرماید: "فَعَرَّفَهُمْ وَاَراهُمْ نَفْسَهُ وَلَوْلا ذلِکَ لَمْ یعْرِفْ اَحَدٌ رَبَّهُ"؛ یعنی خدا خودش را به ایشان شناساند و ارائه داد، و اگر این کار انجام نمی‌گرفت، هیچکس پروردگارش را نمی‌شناخت. و در تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم قمی از "ابن مسکان" نقل شده که به حضرت صادق(ع) گفتم: "مُعایَنَةً کانَ هذا؟ قالَ: نعَمْ"؛ یعنی آیا عیناً خدا را مشاهده کردند؟ فرمود: آری. و در کتاب محاسن برقی از زراره از حضرت صادق(ع) نقل شده است که فرمود: "وَلَوْلا ذلِکَ لَمْ یَدْرِ اَحَدٌ مَنْ خالِقٌهُ وَرازِقُهُ؛ یعنی اگر این صحنه نبود، هیچکس نمی‌دانست که چه کسی آفریننده و روزی‌دهنده‌ی اوست".

از این عبارت استفاده می‌شود که شناختی که در آیه‌ی شریف به آن اشاره شده، شناختی حضوری و جزئی است نه شناختی کلّی که از راه مفاهیم انتزاعی و عناوین عقلی حاصل می‌شود و چنین شناختی جز از راه علم حضوری و شهودی امکان ندارد. و اگر منظور، معرفت کلّی و نتیجه‌ی استدلال عقلی می‌بود، می‌بایست چنین گفته می‌شد: "وَلَوْلا ذلِکَ لَمْ یعْلَمْ اَحَدٌ اَنَّ لَهُ خالِقاً"؛ یعنی هیچکس نمی‌دانست که "خالقی" دارد نه اینکه چه کسی خالق اوست، این مطلب را بیشتر توضیح می‌دهیم و از خواننده‌ی محترم، تقاضای بذل دقّت بیشتر داریم:

اگر انسان علم شهودی نداشته باشد تنها حقیقتی کُلّی را می‌تواند بفهمد؛ مثلاً این که یک کسی هست که کاری خاص را انجام داده است. اگر شما سازنده‌ی یک ساختمان را ندیده باشید، تنها می‌توانید بفهمید که سازنده‌ای، این مصنوع را ساخته و از صفات مصنوع می‌توانید پی به صفات صانع هم ببرید، هر قدر دقت و مهارت در آن مصنوع بیشتر به کار رفته باشد، دلالت بر هنرمندی و کارآیی و مهارت صانع می‌کند، تا این حد شما می‌توانید بگویید سازنده‌ی ماهری بوده است، خیلی باسلیقه بوده است. اما اینکه چه کسی است؟ از این استدلالات او را نمی‌توانید بشناسید، شخص او را درک نمی‌کنید، استدلالات عقلی می‌تواند به ما بگوید که جهان آفریننده‌ی حکیم و توانایی دارد. اما اینها یک مفاهیم کلّی است؛ کسی هست که آفریننده، توانا، دانا و حکیم است. اما چه کسی است؟ این را دیگر استدلال عقلی به ما نمی‌گوید؛ اگر آن رابطه‌ی درونی و قلبی بین ما و خدا نبود، خود خدا را ما نمی‌شناختیم، می‌دانستیم که عالم، خالقی دارد اما اینکه کیست؟ نمی‌دانستیم. شناخت شخص خالق وقتی میسّر است که یک نحو شهودی نسبت به او حاصل شده باشد والاّ یک معرفت کلّی خواهد بود؛ فرق است بین اینکه بگوییم "لَوْلا ذلِکَ لَمْ یَعْلَمْ" (یا "لَمْ یَدْرِ" یا "لَمْ یعْرِفْ" به حسب تعبیرات مختلفی که در روایات هست)، "اَحَدٌ اَنَّ لَهُ خالِقاً" یا گفته شود: "لَمْ یعْلَمْ مَنْ خالِقُهُ".

در زبان خودمان گاه می‌گوییم اگر چنین چیزی نبود، هیچ کس نمی‌دانست که جهان خالقی دارد. یکوقت دیگر گفته می‌شود اگر این نبود، هیچ‌ کس نمی‌دانست چه کسی خالق جهان است. تعبیری که در همه‌ی روایات آمده، همین است: نمی‌گوید اگر چنین مکالمه و مواجهه‌ای نبود، هیچکس نمی‌دانست که عالم خالقی دارد؟ زیرا اگر این جریان هم نبود عقل انسان می‌فهمید که جهان خالقی دارد؛ حتی عقل می‌توانست صفاتش را هم بفهمد؛ اما شخصش را نمی‌توانست بشناسد. این جریان موجب شده است که یک رابطه‌ای بین دل و خدا برقرار شود که وقتی به عمق دل توجه بشود "خودِ خدا" را می‌یابد نه اینکه یک کسی هست که آفریننده است. اگر خدا توفیق بدهد حال و توجه کامل در دعا و مناجات پیدا شود و توجه آدمی از همه چیز قطع گردد و تمرکز کامل در توجه به خدا پیدا کند، حالی پیدا می‌کند که "خودِ خدا" را می‌بیند. اینطور نیست که گویی از پشت پرده‌ای بگوید: ای کسی که فوق آسمانها و زمین هستی و جهان را تدبیر می‌کنی؛ بلکه در پیش روی گوینده است. گویی سخنش را می‌شنود. در نهج‌البلاغه، امیرالمؤمنین(ع) در مورد آیه‌ی شریفه "رِجَالٌ لاّ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّه"؛ می‌فرماید: "وَاِنَّ لِلذِّکْرِ لاّهْلاً"؛ یاد خدا اهلی دارد که آنها به جای لذایذ زندگی برمی‌گزینند.

حضرت امیرالمؤمنین(ع) برای اهل ذکر و کسانی که زندگیشان را با یاد خدا می‌گذرانند و با یاد او می‌زیند اوصافی را ذکر می‌فرماید از جمله می‌گوید: خدا در باطن و درونشان با آنها مناجات و رازگویی می‌کند. در این تعبیر دقّت کنید به جای اینکه بنده با خدا مناجات کند علی(ع) می‌فرماید خدا با آنها رازگویی می‌کند کسانی هستند که مخفیانه راز خدا را می‌شنوند؛ چنین چیزهایی برای انسان هست، انسان آنقدر عظمت دارد که به چنین مقامهایی بتواند برسد نه تنها انبیا و اولیا و معصومان(ع) بلکه آن کسانی هم که پیرو راستین پیامبران و پیشوایان معصوم باشند می‌توانند به چنین مقام‌هایی برسند، آنها آمدند، تا دست دیگران را بگیرند و به طرف خودشان بکشانند و به آن مقامی که خودشان رسیدند، نزدیک نمایند.

باری، پس آیه می‌خواهد بگوید آشنایی با شخص خدا در دل همه‌ی انسان‌ها وجود دارد و وقتی آثارش را می‌بیند آن شناخت زنده می‌شود. آن شناخت، کسبی نیست، بلکه یک شناخت فطری است، (آشنایی فطری است) ولی مورد توجه ما نیست و هر وقت به آن توجه پیدا کنیم، آن آشنایی به خاطر می‌آید و زنده می‌شود و آن روایت که نقل کردیم می‌گوید اگر چنین صحنه‌ای نبود، کسی نمی‌دانست که چه کسی خالق اوست، یعنی ممکن بود بداند خالقی دارد، امّا نمی‌دانست چه کسی است چون او را ندیده بود، اما چون این معرفت شهودی حاصل شده است وقتی عقل می‌گوید عالم خالقی دارد، می‌فهمد که کیست، چون قبلاً با او آشنا بوده است.

پاسخ آزمون‌های آغازین:

آزمون 1: گزینه «ب»؛

آزمون 2: گزینه «ب».


. از آیه شریفه‌ی 172 سوره اعراف به روشنی به دست می‌آید که گفت‌وگوی میان خدا و همه انسان‌ها به‌گونه‌ای صورت گرفت که جای عذر و ادّعای خطا در تطبیق را باقی نگذاشته است. گویا چنین گفت‌وگویی جز با علم حضوری و شهود قلبی حاصل نمی‌شود. روایات بسیاری که مشتمل بر تعبیرات "رؤیت" و "معاینه" است،‌ این مطلب را تأیید می‌کند؛

2. اگر انسان علم شهودی به خدا نداشته باشد، درنمی‌یابد که خدای او کیست؛ بلکه تنها با استدلال عقلی به حقیقتی کلّی دست خواهد یافت؛

3. بر اساس آیه میثاق، آشنایی با شخص خدا در دل همه‌ی انسان‌ها وجود دارد و انسان هنگامی که آثار خدا را می‌بیند، آن شناخت که فطری است، زنده می‌شود؛

4. آیه‌ی میثاق از برخی جهات، مشکل و مبهم است؛ از جمله این‌که معلوم نیست این رویارویی در چه عالمی و چه شرایطی روی داده و آیا دسته‌جمعی بوده یا تک تک و یا از این قبیل. نیز پذیرش محتوای آیه برای انسان‌ها مشکل است؛ چون خود، چنین واقعه‌ای را به یاد ندارند.